سلام خوبي
نازم به ناز كسي كه به نازش ننازد
مرا صد بار از خود براني دوستتت دارم
به زندان خيانت هم كشاني دوستت دارم
چه سود از مهر ورزيدن چه حاصل از وفا كردن
مرا لايق بداني يا نداني دوستت دارم
غربت لحظه ي خسته راه خنده هامو بسته
كمرگيتار عشقم زير بار غم شكسته
يادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق زهر بي سر وپايي نكنيم
دو چشمت بر دو چشمم بس اثر كرد
دو چشمت روزگارم را تبه کرد
کاش مي دانستم چيست انچه ازچشم تو تا عمق وجودم جاريست
گريه هايت بي صداست عشق من بي انتهاست
ردپاي اشک هايم را بگير تا بداني خانه ي عاشق کجاست
امشب به قصه ي دل من گوش ميكني فردا چو قصه مرا فراموش ميكني
ميگويند شيشه احساس ندارد اما وقتي روي ان نوشتم ارام گريست